امیررضا فندق کوچولوی مامان

سلام امیررضای عزیزم الان که این مطالب رو مینویسم ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ هستش ببخشید که خیلی دیر به دیر میام نمیدونم چرا مثل زمانهایی که ضحا (خواهرت)به قول خودت آبیش کوچیک بود و حوصله داشتم و میتونستم از لحظه به لحظه ی خاطرات کودکیش بنویسم الان اون وقتها رو ندارم درسته یه جایی ثبت می کنم کلمه به کلمه ی حرفهایی که تا الان یاد گرفتی و حرف میزنی ولی اینکه بخوام بیام و در اینجا ثبت کنم مدتهای زیادی طول میکشه تا مثل الان بتونم بنویسم  الان کمتر از سه هفته مونده به تولد دو سالگیت تازه من اومدم عکس تولد یک سالگیت رو میذارم قربون شکل ماهت بشم 😅 اینجا رفتیم آتلیه تا اولین سال تولدت خاطره انگیز بشه و عکس به یادماندنی برامون بمونه ...